:

کفش نو

کفش نو

امروز کفش نو به پا کردم به اداره رفتم ، حالا دیگر نوبت بازنشستگی کفش قبلی است ، اول از همه صدای جیر جیرش مرا با خود درگیر می کند ، کمی که بیشتر در پایم می ماند از طرفین به کنار های پای فشار می آورد چنان عرصه را برمن تنگ میکند که ناچارم زیر جورابی که در روز مرد این هدیه مشترک مردان ایرانی که در روز شریف مردموفق به دریافت آن شده ام و با ناچاری لبخندی به نمایش گذاشته ام ، دستمال کاغذی تا کرده و بگذارم ، اما یافتن یک دستمال کاغذی هم ، برای خودش در جیب چون بیابان ما مردان سخت است ، معمولا در میدان جیب شلوارهای تنگ امروزی که نشستن و برخواستن را در حد حرکات قهرمانان المپیک سخت و دشوار کرده ، دسته کلید با حلقه های غول آسا ، اسکناس های مچاله شده که گاهی در آن گوشه مخفی می شوند و با یافتن شان گه گداری ، در حد سرد دادن یک واژه آخ جان شاد می شویم و چند سکه کوچکی که به بخاطر کم ارزش بودنشان کسی آنها را دوست ندارد و ما از سر ناچاری سرپرستی آنها را برعهده گرفته ایم و بندرت دستمال کاغذی تا کرده و سالم یافت می شود ، و در نتیجه پیدا کردن چند برگ دستمال کاغذی در حد یک بحران ، گاهی مسئله ساز خواهد بود ، اگر موفق هم شوم فاصله ای بین کنارهای خشک کفش نو و پای تاول زده ایجاد کنم تا دقایقی مشکلی در راه رفتن نخواهم داشت ، اما این زمان آرامش چنان کوتاه است که در هر مجالی پاشنه را از پا خارج می کنم و نفسی به آسودگی می کشم و دوباره برای راه رفتن باید این شکنجه ضجر آور را تحمل کنم ، امروز که صبح اول وقتش روز روز کفش نو بوده ، نه من از تبریک گفتن همکاران گرفته تا ماجرای تحمل درد و مدارا کردن آن و وقتی که به خانه می رسم اول از همه به کفش کهنه ، اما نرم و دوست داشتنی ام می اندازم و فرمان اماده باش برای ماموریت های از خانه تا مغازه را میدهم و آنگاه به سرعت به حمام رفته و پای مجروحم را مداوا می کنم تا فردا بتواند دوباره این داستان را از سر بگذراند .....

یادش بخیر ، کوچک که بودم مادرم کفشی با چند شماره بزرگتر برایم می خرید و بدین سان مشکل تنگی کفش را درکودکی احساس نمی کردم

و این شاید داستان خیلی از مردان ما باشد

شاید

 

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...