:

به وب سایت شخصی شهاب قاسمیان خوش آمدید! آخرین مطالب وبسایت:

آوای کویر در هیاهویی مملو از سکوت

آوای کویر در هیاهویی مملو از سکوت

کویر، این هیچستان پراسراری که در آن، دنیا و آخرت، روی در روی هم‌اند. دوزخ زمینش و بهشت، آسمانش، و مردمی در برزخ این دو، پوست بر اندام خشکیده، بریان؛ پیشانی، هماره پرچین؛ لبها همیشه چنان که گویی مرد می‌گرید یا دلش از حسرتی تلخ یا از منظره‌ای دلخراش می‌س...

رنج آدمیت

رنج آدمیت

بگذار فقط امروز جوراب هایی از دخترکی دستفروش سرگردان و معصوم را در اتوبوس بین راهی با مسافرانی که هیچکدام قرابتی با هم نداشته ولی از مبدای مشترک به سوی مقصدی مشترک رهسپارند ، بخریم و تنها ساعتی بر مشکلات بی پایانش پرده ای به شادی بکشیم ، بگذار فقط برای...

فریاد سکوت

فریاد سکوت

دوست داشتم بنویسم از همه چیز و همه جا از همه آدم های تنهایی که تنهایی خویش را با سکوت سر می کنند می خواستم فریاد بکشم فربادی به بلندای همه ناگفته هایی که در دل داشتم به همه ی ناداشته های دوست داشتنی به همه داشته هایی که بار سنگین غم را هر روز گران تر ا...

بخشایش

بخشایش

و سکوت پاداشی است که خداوند تنها به بندگان نیکش عطا کرده تا دیدن و نگفتن را یاد بگیرند و تجربه ای خدا گونه داشته باشند . خدایی که می بیند و می شنود ،  و البته بسیار آسان می بخشد و ما انسان های پر مدعا حتی حاضر نیستیم سایه ای را با برادر خویش قسمت کنیم ...

پاییز و درد تنهایی

پاییز و درد تنهایی

پاییز برگ ریزان از راه می رسد و حریر سبز درختان را از اندک اندک از رویشان بر می کشد و روزهای داغ تابستان را آرام آرام با تن خیس باران خنک می کند و تنهایی را به یاد انسان های بی شمار ، اما تنها می اندازد . راستی این سوال بی پاسخ در کدامین مکتب واشکافی خ...

کفش نو

کفش نو

کفش نو امروز کفش نو به پا کردم به اداره رفتم ، حالا دیگر نوبت بازنشستگی کفش قبلی است ، اول از همه صدای جیر جیرش مرا با خود درگیر می کند ، کمی که بیشتر در پایم می ماند از طرفین به کنار های پای فشار می آورد چنان عرصه را برمن تنگ میکند که ناچارم زیر جوراب...

وقتی که باران می بارد

وقتی که باران می بارد

وقتی که باران می بارد چشمان آبی آسمان به غبار خاکستری ابرهای رقصان آلوده می شود و آرام آرام می گرید و تن خشک شده زمین را طراوت می بخشد و صدای برخورد قطرات لغزان باران ، مانند لالایی دلنشین مادر ، خواب را بر چشمان مردمان خسته از کار دیروز سنگین می کند ،...

خواب نیمروز

خواب نیمروز

و چشمانی پف کرده از خواب نیمروز که به گوشه ای دوخته شده و افکار پریشانی که به دنبال پاسخی روشن به تاریکی های خیالش می چرخد و هنوز نیمی خواب و نیمی بیدار است و طعمی ترش و شیرین ،در دهان خشکیده ای که آبی خنک طلب می کند ، و بدن ست و کرخ شده که با کوچکترین...